امام صادق اصلاح طلبی با درون مایه های فرهنگی و فکری

سعید نظری........................................

 

جعفر ابن محمد الصادق (ع) را می توان نخستین بنیانگذار اصلاحات فرهنگی و فکری  در جهان اسلام دانست که هم اهل تشیع و هم اهل تسنن از مشرب فکری و علمی آن امام بزرگوار سیراب شده اند.

امام صادق با بهره گیری از  شرایط تاریخی زمان خود و شرایط فرهنگی و علمی که پدر جلیل القدرش امام محمد باقر (ع) ایجاد کرده بود،  توانست به راحتی انقلاب فرهنگی را در جهان اسلام ایجاد کند.

اگر جهان اسلام تا زمان قبل از امام صادق بدنبال گسترش مرزهای جغرافیایی خود در بین قبائل ، مناطق و کشورهای منطقه بود ، اما همین گسترش نیازمند ساخت و ترویج بنیان های فرهنگی بر مبنای علوم روز بود که خارج از احساسات قومی و دینی به سئوالات جهان علم پاسخ دهد. در این میان درگیری سیاسی در بخشی از جهان اسلام که خود را حاکم بر مردم می دانستند و تغییر حکومت از بنی امیه به بنی عباس و نیز شرایطی فرهنگی که  امام باقر در جامعه اسلامی ایجاد کرده بود و جوانان را به سوی دریافت علم سوق می داد ، ماموریتی از پیش تعیین شده را برای امام صادق تعریف می کرد که به تبیین فرهنگی ، فکری و علمی اسلام بپردازد.

از طرفی گسترش اسلام نیز دسترسی مسلمان به دیگر منابع علمی در کشورهایی چون ایران ، مصر و بخشی از اروپا فراهم کرده بود که عمدتا از نحله های ضددینی و یا تحریف شده ادیان یهود و مسیحیت تغذیه فکری می شدند.

این موضوع سبب شد که مسلمانان با مجموعه ای از آرا و اندیشه های ترجمه شده روبرو شوند که هر یک صدها سئوال را در برابر یک جامعه دینی قرار می داد و لازم بود کسانی بار توسعه فرهنگی و علمی جهان اسلام و پاسخگویی به سئوالات مسلمانان را نه با جنگ و شمشیر و زندان بلکه با پایه های قوی فکری و اندیشه ای به دوش کشند.

امام باقر ، امام صادق و امام رضا(ع) بیشترین حرکات را برای شریعت سازی و ایجاد اصلاحات اندیشه ای و فرهنگی در جهان اسلام سامان دادند و در بین این سه امام همام ، امام صادق با تربیت دانشمندان بزرگ و ایجاد شبکه های علمی در سراسر جهان اسلام که از سرچشمه معارف اهل بیت سیراب می شدند ،  به فربهی این اصلاحات کمک شایانی کرد.

امام پنجم شیعیان بر دو مبنای قران واهل بیت و با محوریت عقل ، پایه های اساسی فرهنگ و اندیشه را در اسلام بنا گذاشت و به توسعه علمی و فرهنگی این دین نو پا عمق بخشید.

شاگردان امام باقرعلیه السلام پس از شهادت آن‏ حضرت به گرد شمع وجود امام صادق علیه السلام حلقه زدند. امام علیه السلام نیز با جذب‏ شاگردان جدید به تاسیس یک نهضت عظیم فکرى و فرهنگى و بالنده مبادرت ورزید، به ‏گونه‏اى که طولى نکشید مسجد نبوى در مدینه منوره و مسجد کوفه در شهر کوفه به ‏دانشگاهى عظیم تبدیل شد.

از حوزه علمیه امام صادق علیه السلام شاگردان برجسته‏اى ‏که خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشیع به شمار مى‏آمدند و هر کدام ‏موسس کلاس‏هاى بزرگ علمى، و صاحب تالیفات شدند بروز نمودند؛ مانند هشام بن حکم، جابر بن حیان، زراره بن اعین، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم، مؤمن‏الطاق و...

امام صادق در حلقه ای درس خود که گفته می شود ، بیش از چها هزار نفر شاگرد و طلبه داشت ، با تاکید بر عقل گرایی با برخی از تاثیرات سو تفکرات وارداتی به جهان اسلام مثل رهبانیت ، غالی گری ، احساس گرایی ، ماتریالیست و ... مقابله می کرد و با اینکه پیروان گسترده ای یافته بود اما حاکمیت فرهنگی در جهان اسلام به را حاکمیت سیاسی ترجیح می داد و هیچ گاه وارد مبارزات سیاسی برای دستیابی به قدرت نشد . هرچند که رابطه خوبی هم با عناصر قدرت نداشت.

شیوه امام پس از تعلیم و تربیت شاگردان ، انجام مناظره و پاسخگویی علمی به مخالفان بود. گفته می شود صادق آل محمد و شاگردانش صدها مناظره علمی را با پیروان دیگر ادیان و مکاتب فکری برگزار می کردند.

بد نیست به گوشه ای از مناظرات امام توجه کنیم :

ابوشاکر دیصانی از بزرگترین متکلمان زنادقه و ملحدین به شمار میرود. وی که سابقه بحثهای متعددی را با امام دارد هنگامی که میخواهد نظر و دلیل امام را در حدوث عالم بداند به امام میگوید: «انک احد النجوم الزواهر و کان آباوک بدوراً بواهر و امهاتک عقیلات عباهر و عنصرک من اکرم العناصر و اذا ذکر العلماء فبک تثنی الخناصر فخبرنی ایها البحر الخضم الزاخر ما الدلیل علی حدوث العالم» ؛ «تو یکی از ستارگان درخشان هستی و پدرانت ماههای درخشنده آسمان معرفت و مادرانت دانایان و اهل کمال هستند و نهاد تو از بهترین نهادها و سرشتهاست و هرگاه ذکری از علما میشود، انگشتان به سوی تو اشاره میکنند؛ ای دریای پر آب و گرانمایه، دلیل بر حدوث عالم چیست؟»

ابوشاکر پس از استماع دلیل امام صادق علیه السلام از امام تشکر میکند و میگوید: چون میدانست که عادت ما بر این است که تا چشمانمان نبیند و امری را با یکی از حواس خود، حس نکنیم، نمیپذیریم شما هم از همین راه ما را قانع کردید. همچنین ابن ابی العوجاء که مشهورترین متکلم ملحد زمان امام صادق علیه السلام محسوب میشود، وی امام را در بحث علمی به دانههای سرخ آتش تشبیه میکند، که مخاطب را در آن مخمصه راه فراری نیست که گرفتار حملات علمی امام میشود و به ناچار باید خود را تسلیم کند. وی زمانی که در مسجد الحرام در میان جمعی از یاران خود به بحث با امام میپردازد و وقتی در برابر براهین و دلایل امام حرفی برای گفتن ندارد به اطرافیان خود میگوید: «سألتکم أن تلتمسوا لی خمره فالقیتمونی علی جمره» ؛ «من از شما خواستم تا یک بحث و کار آسوده برایم فراهم کنید و شما مرا بر روی آتش گداخته انداختید.» امام صادق علیه السلام در مناظرات و برخورد با اهل کتاب سعی میکردند که از مطالب مورد قبول طرفین که هم در قرآن و هم در کتاب آسمانی آنها وجود داشت، به عنوان ادله مدعای آنها استفاده کنند و ضمن سفارش اصحاب، به مهربانی با اهل کتاب که با مسلمین معاند نبودند، آنها را تشویق به تشرف به دین اسلام میکردند.

امام صادق در دوران 34 ساله امات خود از سه گروه تحت فشار بود ، نخست خلفای اموی و عباسی که حاکمیت خود را با وجود امام پنجم در خطر می دیدند، دوم مدافعان تفکرات وارداتی شرق و غرب و سوم صاحبان تفکرات درون اعراب مثل زناداقه.

جعفر بن محمد در این سالیان نه چندان کوتاه احیاگر تفکر شیعی شدند نه به این عنوان که مذهب جدیدی را تاسیس کرده و راه خود را از اسلام جدا کرده باشند ،  بلکه در راستای سیاست ها و تفکرات اصلاح طلبانه امامان پیش از خود از جمله امام حسین (ع) ، شرایط را مناسب دیده و با روشی نوین که همان انقلاب فرهنگی بود ، تلاش کرد تفکر شیعی را احیا کند . تاثیر امام صادق بر علمای سنی را می توان دلیل مهمی بر این موضوع دانست تا آنجا که ابوحنیفه نعمان بن  ثابت رئیس مذهب حنفی مدت دو سال از محضر امام صادق علیه السلام بهره جست و خود اعتراف کرد که: «کسی را از امام جعفر صادق داناتر ندیدم.» و همچنین اقرار کرد که: «اگر آن دو سال که نزد امام صادق علیه السلام بودم، نبود؛ چیزی نمیدانستم و به مهلکه افتاده بودم.» همچنین نقل است: روزی مردی از ابوحنیفه سؤال کرد، اگر شخصی مال خود را برای امام وقف کند، در این صورت مستحق این مال کیست؟ ابوحنیفه جواب داد: مستحق جعفر صادق علیه السلام است، زیرا او امام به حق است.

نویسنده منصف اهل سنت عبدالحلیم جندی، امام صادق را این گونه توصیف می کند: «امام جعفر صادق(ع) به منزله قلب اسلام است. نسبت او به رسول اکرم و ابوبکر و علی می رسد، او در دین، پیشوا و در علوم طبیعی، دریایی بود.»

امام صادق با جامعه اسلامی از دو طریق عادی مثل سفر حج و عمره و سفر جهت تعلیم مسائل شرعى و برقرارى رابطه توسط وکیلان و یا جذب طالبان علم در حوزه علمیه خود و اعزام شاگردان به اقصی نقاط جهان اسلام ارتباط برقرار می کرد.

آن حضرت گرچه قیام مسلحانه بر ضد طاغوت‏هاى عصرش نکرد، ولى با شمشیر زبان و قلم، در هر فرصتى به جنگ آنها رفت و آنها را محکوم کرد، و در مورد قیام ‏مسلحانه، به یکى از شاگردانش به نام سدیر که در کنار چند عدد گوسفند توقف کرده‏ بودند فرمود: «والله لو کان لى شیعه بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود؛ سوگند به خدا اگر شیعیان (راستین) من به اندازه تعداد این گوسفندها بودند، خانه نشینى‏ برایم روا نبود، و قیام مى‏کردم.» وقتى که سدیر آن گوسفندها را شمرد، هفده عدد بودند.

شهید اول در کتاب فصول المهمه است که مینویسد: «یقال انه مات بالسم فی ایام المنصور» پس از آن که خبر رحلت امام صادق علیه السلام را به منصور دادند، وی گفت: «ان جعفراً کان ممن قال الله فیه ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا و کان ممن اصطفی الله و کان من السابقین بالخیرات»؛ همانا جعفر از کسانی بود که خداوند درباره آنها فرموده، کتاب و علم الهی را نزد برگزیدگان از بندگانمان به ارث نهادیم و او از کسانی بود که خداوند او را برگزیده بود و از پیشی گیرندگان در نیکیها و خیرات بود.» به راستی که دشمن هم امام را میشناسد و نمیتواند وجودش را تحمل نماید، چون او وارث حقیقی علم الهی و برگزیده واقعی خداوند و شایسته رهبری و هدایت جامعه بود و این حقیقت برای حاکم قسی القلبی چون منصور بسیار تلخ بود.

امام صادق را به واقع اصلاح طلبی با درون مایه های فرهنگی و فکری دانست. .