بشر بشیر

ارسال  شده توسط  سیمرغ در 87/1/26 10:23 صبح

محمد رسول الله را می نگرم که چون عاشق هنرمندی در تجربه ای روحانی سینه اش گشاده و چشمان باطنش گشوده و جانش پر از خدا شده است و از آن پس هر چه می بیند و هرچه می گوید خدایی است.

انسان و جهانرا (هر چه که هست با هفت یا هفتاد آسمان، با چهار عنصر یا صد و چهار عنصر) آویخته از او و روانه بسوی او می بیند و لبریز و شادمان از این کشف پیامبرانه، تجربه خود را با دیگران در میان می گذارد و مغناطیس وار جان های شیفته را بسوی خود می خواند و دریا صفت تیرگی هاشان را می شوید.

هین بیائید ای پلیدان سوی من // که گرفت از خوی یزدان خوی من
در پذیرم جمله زشتی ت را چون// ملک پا کی دهم عفریت را
خود غرض زین آب جان اولیاست // که غسول تیرگی های شماست


من با این "بشر بشیر" مهر می ورزم و اگر عطر کلام الهی را از این گل می شنوم برای آن است که با آن گل نشسته است.

 

 

 

 

 

 

 

 

نسخه قانون ما عین شفاست // مصحف ما مستفاد از مصطفاست
ای مبارک آن گلیم گل تو را // وی خنک آن وصف مزّمّل تو را
نه ملک بودی نه دلخسته ز خاک// ای بشیر ما بشر بودی و پاک

عبدالکریم سروش


زلال ترین عطش

ارسال  شده توسط  سیمرغ در 85/7/3 11:8 صبح

 

زلال ترین عطش

هنوز خنکی انگشتر ولایت در کام شیرین بود که با بدنی پاره پاره و زخمی با دستان رحمت خدا، محمد مصطفی (ص) سیراب شد تا هم نشین او در جنت موعود باشد هرگز عالمیان کسی شبیه تر از او به پیامبر را ندیده بودند و این زمین بود که دو محمد را به نظاره نشسته بود تا فردا شاهدی باشد در دادگاه عدل الهی بر مظلومیت حسین (ع) و خاندانش.

 علی بن الحسین در یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری در مدینه از لیلا دختر ابی مره بن مروه بن مسعود ثقفی زاده شد.

لیلا برای حسین بن علی پسری زاد که رشید، دلیر، زیبا و شبیه ترین کس به رسول خدا (ص) بود.

شباهت اخلاقی و رفتاریش به رسول خدا (ص) چنان بود، که امام حسین (ع) فرمود: « هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم، به چهره او می نگریستیم.» و به همین دلیل روز عاشورا وقتی عازم جبهه پیکار شد امام حسین (ع) رو به آسمان کرد و گفت: « اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام الشبه الناس برسولک محمد خلقاً، خلقاً و منطقاً و کنا اذا اشتغنا الی رویه نبیک نظرنا الیه ...» عظمت علی اکبر (ع) مخالفان را نیز به تمجید واداشت تا آنجا که روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاواتر است به خلافت؟ اطرافیان خود پرسید: به نظرشما چه کسی سزاواتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: « نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است، چراکه جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبائی ثقیف موج می زند. »



کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبراست. زیرا بنابر صحیح ترین قول تاریخی درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین (ع) است.

حضرت علی اکبر سبط بزرگ امام حسین (ع) در جریان عاشورا حدود 25 سال داشت ولی مورخان برای وی سنین 18 تا 20 سال نیز قید کرده اند. اما مسلم است که او اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود.

شجاعت و دلاوری حضرت در سطر کربلا و روز عاشورا تجلی کرد. وقتی امام حسین (ع) از منزلگاه قصر بنی مقاتل) گذشت، روی اسب چشمان او را خوابی ربود و پس از بیداری امام سه بار جمله « انا لله و انا الیه راجعون » را بیان فرمود. حضرت علی اکبر (ع) وقتی سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت پاسخ داد: در خواب دیدم سواری می گوید این کاروان به سوی مرگ می رود. پرسید: مگر ما برحق نیستیم؟ فرمود: چرا. پس گفت: « فاننا اذن لابنالی ان نموت محقین » پس باکی از مرگ در راه حق نداریم!

علی اکبردر روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد و چنین رجز خواند: « من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.

از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است، پسر زیاد کجا و حکم کردن درباره ما؟»

روایت شده که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و درحالیکه زیادی برداشته بود. گفت: « ای پدر، عطش مرد کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟ » امام حسین (ع) نیز گریست و فرمود: « آه سپری! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا را زیارت کنی و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی احساس نکنی»

برخی از مورخان هم نوشته اند که امام (ع) زبان او را در دهان گرفت و مکید و آن گاه انگشتری خود را به او داد و فرمود: « آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدواریم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هرگز تشنه نگردی.»

علی اکبر نیز به میدان بازگشت و این رجز را خواند: « جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر می شود، به خدای عرض سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آنکه تیغ های شما غلاف شود.»

و همچنان رزمید تا آنکه تعدادی افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.

پس از حملات پی درپی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.

لشکریان عمربن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مره بن منقذ عبدی » که از دلاوریهای او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب برگردن من اگر این جوان برخ بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش نشانم.

پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مره بن منقذ راه بر او گرفت و نیزه ای او را از اسب بزمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!

در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا اتباه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظارتوست. تو را اسلام می رساند و می گوید: درآمدنت به نزد ما شتاب کن و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.


منابع:

1-ترجمه نفس المهموم

2-مقتل الحسین خوارزمی ج2

3-لهوف

4-ذریعه النجاه

5-ارشاد مفید

6-مقتل الحسین مقرم

7-مقاتل الطالبین

8-البصار العین


<      1   2