با سلام و عرض ادب
اقاي بستان حدود دو سال است که با علم دابوت در تهران فعاليت مي کند و در اين مدت تبديل به يک اسوه اخلاق شده است.او هميشه از مردم شيراز مي ناليد که مردمي خرد گريز،بي انديشه و حسود هستند و ما باور نکرديم اما با ديدن سايتهاي تهران و مقايسه آنها با سايتهاي شيرازي ها ديدم که چقدر درست مي گفته است مگر اين که فکر کنيد تمام مردم تهران و کشورهاي ديگر اين نويسنده در آنجا ها محبوب شده است احمق و نادانانند و فقط شيرازي ها مردمي عاقل و بالغند.براي پايتخت فرهنگي سابق ايران متاسفم که از تاريخ حافظ و ملاصدرا درس نگرفته است.
ضمنا مطالعه کتاب روانشناسي و جامعه شناسي تغيير نوشته بهنام بستان نشر آوراي کلار را پيشنهاد مي کنم که مقايسه کرده تغيير را در انديشه اوباما و کروبي.
با سلام
خدمت اينا كه در اينجا از آقاي بهنام بستان طرفداري كردندبگم كه ايشان فقط يك دست نشانده آمريكايه كه براي تخريب اومده.اول در جلسات مثنوي خواني ايشان مي بينيد كه به عنوان خرد گرايي چه بر سر عرفان اسلامي مياره.دوم تطبيق مداركش با تاريخ سنگابور بودنش نشون ميده به اندازه كافي در دانشگاه بيخودش نبوده.معلوم نيست اونجا دنبال عياشي بوده يا كار ديگه. سوم اگه ميدونستين كه اون اتاق فكر فتنه و موسوي در شيراز بوده طرفداري نمي كردين.
چهارم دست نويسنده مقاله بال درد نكنه.
سلام سيمرغ عزيز.نقد و اعتراض و نوشتن موجب پيشرفت يك فرهنگ مي شود و از اين جهت حركت شما را ارج مي نهم.اما حتما مي دانيد كه نوشتن مسئوليت دارد.منظورم بيشتر مسذوليت اخلاقي و وجداني است.شما اگر حتي نادانسته قلم بزنيد باز هم مسئوليد چون وظيفه داريد اول تحقيق كنيد.آيا اطلاعات و شناخت شما از آقاي بستان و سوابق شما آنقدر بوده كه راجع شان نوشته ايد؟آيا كسي كه قلم مي زند بايد هم چون عوام تابع تبليغات روزنامه ها وحرف هاي واهي يك فرماندار باشد؟
سعي تان بر شناخت فرهيخگان كشورتان باشد و حمايت از آنها نه كوباندنشان.